در روایت های شاهنامه ، از نظر سبکشناسی (stylistic) و تصویرگری ادبی و خیال پردازی (imagination) غلبه بر توصیف صحنههای جنگ است اما از دیدگاه مضمون شناسی، پیام مسلط (theme) و اصلی بر پرهیز از خشونت و هشدار نسبت به افراطی گری و کشتار استوار شده است. فردوسی بر مبنای حکمت ژرف اشراقی ، اسطورهای و اسلامی از همان آغاز، در طراحی داستان ایرج ترجیح گفتگوی مداوم، مفاهمه، صلح و پرهیز از خشونت را گوشزد میکند و در ادامه، ضرورت گسترش داد و اجتناب از افراطیگری در دوران اول حکومت جمشید را نیز به تصویر میکشد و زیان های خروج از تعادل و فروتنی را در بخش دوم زندگی وی تبیین میسازد و در ماجرای فریدون که بنیاد حکومت سراسری ایران بزرگ طراحی میشود، هم از زبان فرانک، مادر فریدون و هم در خلال منشور حکومتی فریدون نیز نفی خشونت و پرهیز از افراطیگری را تبیین میسازد و یکپارچهتر از آن، از زبان سیندخت در ماجرای ازدواج زال و رودابه این مهم را نگارگری میکند و سرانجام رستم، این نماد بزرگ ایران و ایرانی را میوه و نتیجة پرهیز از خشونت و اجتناب از بروز جنگ میان ایران و کابل و ثمرة ازدواج زال سیمرغ پرورده با رودابه و بازماندة نسل ضحاک معرفی میکند و همچنان این رهیافت را در تار و پود داستان سیاوش و کیخسرو شکوهمندانه به نمایش میگذارد، حتی این رویکرد فردوسی در گفتگوهای رستم با اسفندیار برای ترسیم ضرورت پرهیز از خشونت نیز آشکارا جلوه میکند. نهایتاً میتوان گفت که شاهنامة فردوسی به دلیل بنیان های اسطورة ایرانی بر پایة مسائل بنیادین انسان شناسانه استوار شده است و موضوع اصلی و کلان آن را انسان، اضطراب ها و دغدغههای انسانی تشکیل میدهند؛ این مضامین نه تنها در سراسر بخش اسطورهای جلوهگرند، در عمده بخش های پهلوانی نیز حضوری جدی دارند.